فصل دوم: مراحل زندگاني حضرت زينب

مراحل زندگي حضرت زينب(س) را مي توان در سه مرحله بررسي نمود که عبارتند از در خانه پدر،درخانه همسر و درواقعه کربلاکه درادامه به شرح وتوضيح هر يک از موارد خواهيم پرداخت.

1-2. حضرت زينب (س) در خانه پدر

حضرت زينب (س) در محيطي رشد و نمو کرد که کانون فضائل بود و سراسر آن را صفا و صميميت فرا گرفته بود محيط زندگي زينب (س) هنگام نشو و نما در همان مدينه در محيط خانه فاطمه(س)، علي(ع)، حسن(ع) و حسين (ع) بود و در پرتو انوار مقدس رسول خدا(ص) پرورش يافت. بنابراينکه ولادت حضرت زينب(س) در سال ششم هجري باشد و تاريخ رحلت پيامبر(ص) در سال يازدهم، زينب(س) پنج سال با پيامبر (ص) همراه بوده است و پيامبر (ص) نسبت به حضرت زينب (س) توجه خاصي داشت. زيرا که روزي جبرئيل نزد رسول خدا (ص) آمد در حالي که گريه مي کرد رسول خدا(ص) از علت گريه او پرسيد جبرئيل عرض کرد: اين دختر(زينب(س)) از آغاز زندگي تا پايان عمر همواره با اندوه دست به گريبان خواهد بود گاهي به درد مصيبت فراق تو مبتلا شود، زماني دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصيبت جانسوز برادرش امام حسن(ع) و از اين مصائب دردناکتر و افزونتر اينکه به مصائب جانسوز کربلا گرفتار شود به طوري که قامتش خميده شود و موي سرش سفيد گردد. پيامبر (ص) گريان شد و صورت پراشکش را بر صورت زينب (س) نهاد و گريه سختي کرد. حضرت زهرا(س) از علت آن پرسيد. پيامبر(ص)مقداري ازمصائبي را که بر زينب(س) وارد مي شود براي حضرت زهرا(س) بيان کرد. حضرت زهرا(س) پرسيد: «اي پدر! پاداش کسي که بر مصائب دخترم زينب(س) گريه کند چيست؟» پيامبر (ص) فرمود: «پاداش او همچون پاداش کسي است که بر مصائب حسن و حسين(ع) گريه مي کند. حضرت زينب (س) در دوران کودکي روزي به محضر رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: اي رسول خدا(ص) و اي جد بزرگوارم شب گذشته خواب هولناکي ديده ام آمده ام براي شما بازگو کنم: در خواب ديدم طوفان سختي برخاست و جهان را تاريک ساخت. از شدت ناراحتي به اين سو و آن سو پرتاب مي شدم ناگهان به جانبي پرتاب شدم و در آنجا درخت بزرگي را ديدم به آن درخت چسبيدم تا جانم را حفظ کنم. طوفان آن درخت را از ريشه درآورد و به زمين افکند به يکي از شاخه هاي نيرومند آن درخت چسبيدم.

طوفان آن شاخه را نيز قطع کرد سپس به شاخته ديگري چسبيدم آن نيز شکست سپس به دو شاخه چسبيده به همديگر چسبيدم، طوفان آن را نيز در هم شکست سرانجام وحشت زده از خواب پريدم. رسول خدا(ص) که به تعبير اين خواب آگاهي داشت بسيار متأثر و گريه سختي کرد آنگاه آن خواب را چنين تعبير نمود خطاب به زينب(س) فرمود: «اي نور ديده آن درخت بزرگ جد تو رسول خدا(ص) است که به زودي طوفان اجل او را از پا در مي آورد و آن شاخه نيرومند که نخست به آن چسبيدي مادرت مي باشد، شاخه بعدي که به آن آويختي پدرت است، آن دو شاخه به هم چسبيده ديگر که به آنها چسبيدي دو برادرت حسن (ع) و حسين(ع) هستند که طوفان اجل آنها را از کنار تو جدا نمياد و تو به فراق آنها مبتلا مي شوي و دنيا به نظرت تاريک گردد و سياه پوش گردي و در غم سوگ آنها بنشيني.» کمتر روز و هفته اي مي گذشت که رسول خدا(ص) را نبيند و در کنارش قرار نگيرد. شيرين زبانيهاي کودکانه اش که از هوش سرشار او حکايت مي کرد مايه جذابيت بيشتر او و سبب شادابي رسول خدا(ص) بود و نکته هاي ظريفي که رسول خدا(ص) در دوران خردسالي او القاء کرد، درسهائي ارزنده براي بزرگسالي او بود و او در رديف صحابه پيامبر(ص) قرار داده اند و افرادي چون ابن عباس از او حديث نقل کرده اند. روزي زينب (س) در دوران کودکي، در دامن پدر ارجمندش حضرت علي(ع) نشسته بود علي(ع) را لطف و نوازش مخصوص، دخترش را آموزش مي داد در اين هنگام علي(ع) به زينب(س) رو کرد و فرمود: دخترم! بگو: يک . زينب (س) گفت: «يک» ، علي(ع) فرمود: بگو «دو» زينب (س) سکوت کرد علي (ع) فرمود دختر چرا ساکت هستي؟ صحبت کن، بگو «دو». زينب(س) با شيرين زباني ويژه اي عرض کرد: پدر عزيزم! زباني که به گفتن «يک» حرکت و عادت نموده چگونه کلمه «دو» بگويد؟

(منظور زينب(س) يکتايي خدا بود که تمام ذرّات وجودش به توحيد الهي گواهي مي داد.)حضرت علي(ع)از پاسخ عميق دخترش بسيار مسرور شد، او را به نشانه محبت تقدير و تجليل ، به سينه اش چسباند بين دوچشمان را غرق در بوسه ساخت. در نقل ديگر آمده: «اين بار زينب(س) از پدر پرسيد: «پدر جان! آيا ما فرزندانت را دوست داري؟» علي (ع) فرمود: «آري البته چگونه شما رادوست ندارم، با اينکه ميوه دل من هستيد؟» زينب(س) عرض کرد: «پدر عزيزم در دل دو دوستي جمع نمي شود، دوستي خالص براي خدا است، لطف و مهرباني براي ما است.

زينب (س) با اين بيان به توحيد خالص فعلي اشاره کرد که همان انقطاع و دلبستگي خالص براي خدا است ولي دوستي نسبت به فرزندان دوستي ظاهري و به معني مهرباني است. منظور امام علي(ع) نيز همين دوستي بود که با بيان زينب(س) در آن سن و سال توضيح داده شد. حضرت علي(ع) با طرح اين گونه سؤالات مي خواست مقام زينب(س) را در همان دوران کودکي به ديگران معرفي کند. همچنين در رابطه با گذشت و ايثار حضرت زينب (س) از همان دوران کودکي آورده اند که مهماني به خانه علي (ع) آمد، غذا در خانه نبود. علي (ع) به فاطمه (س) فرمود: «آيا غذايي در خانه يافت نمي شود؟» فاطمه(س) جواب داد: نه جز يک عدد نان که آن را براي دخترم زينب(س) ذخيره کرده ام» زينب(س) بيدار بود سخن مادر را شنيد، با اين که در آن وقت حدود پنج ساله بود به مادر عرض کرد: «نان مرا براي مهمان ببريد من صبر خواهم کرد.» چندي نگذشت که گوشه اي از خواب زينب(س) به وقوع پيوست. زينب(س) پنج سال بيشتر نداشت که جدش رسول خدا(ص) در آستانه رحلت قرار گرفت.

در اين لحظات زينب(س) مي ديد که بزرگترين پناه آنان جد بزرگوارشان در حال پيوستن به لقاءالله است. سر مبارک حضرت رسول (ص) روي سينه پدر بزرگوارش امير المؤمنين(ع) قرار گرفته بود گويا ودايع رسالت به سينه ولايت انتقال مي يافت. ملائکه نيز گروه گروه نازل مي گشتند و در عزاي شريف ترين خلق عالم امکان به اهل بيت(ع) به ويژه فاطمه زهرا(س) تسليت مي گفتند. در همين روزها بود که نابکاران ماجراي غدير خم را ناديده گرفتند و مي خواستند که علي(ع) را به بيعت با خليفه وادارند آمده بودند تااو را به زور از خانه اش بيرون ببرند. علي(ع) بيرون نرفت زهرا(س) پيش آمد و با ضربات «مغيره» و«قنفذ» نقش زمين گشت و با بدني مجروح در بستر قرار گرفت. زينب(س) در مجلس سخنراني مادرش فاطمه (س) در مسجد رسول خدا(ص) در دفاع از حقوق اهل بيت (ع) و فدک حاضر بود و خطبه و سخنان مادرش را در آن مجلس به ياد داشت بطوري که خود يکي از راويان آن خطبه به شمار مي آيد.

حضرت فاطمه (س) بعد از پدر گرامي خود رسول خدا(ص) چند صباحي بيش در اين دنيا نماند. زينب (س) مادرش فاطمه(س) را بعد از رحلت رسول خدا(ص) خندان و متبسم نمي ديد. فاطمه (س) در غم از دست دادن رسول خدا(ص) چنان گريست که نام او در شمار گريه کنندگان معروف تاريخ چون آدم(ع)، يعقوب(ع)، يوسف و امام سجاد(ع) قرار گرفت. زينب(س) به چشم خود ديد که چگونه پدرش جسم پاک مادر را غسل داد وچگونه اشک ريخت و ازخدا صبر و بردباري طلبيد . زينب(س) با ديدن چنين مناظري رو به سوي قبر جدش رسول خدا(ص) نموده و خطاب به او با آهي جانکاه چنين گفت: «يا رسول الله الاَن حقاً فقدناک» اي رسول خدا(ص) به راستي هم اکنون با رحلت مادرم فقدان و جاي خالي تو را دريافتيم. حضرت زينب(س) پس از شهادت مادر با اينکه کودک است به سر و سامان دادن امور خانه مي پردازد و بر اساس آموزش ها و حتي سفارش هائي که از مادر داشت به مراقبت از پدر و حتي برادران مي پردازد. و در خانه پدر مقام و منزلتي فوق العاده داشت. حوادث روزگار او را به گونه اي پرورش داد که توانست جاي خالي مادر را در خانه اش پر کند.

به نوشته برخي از تاريخ نويسان درجه محبت زينب(س) به امام حسين(س) به گونه اي بود که هر روز چند بار به ديوار حسين(ع) مي پرداخت و نوشته اند که هنگامي که حضرت زينب (س) شيرخواره و در گهواره بود هرگاه برادرش حسين(ع) از نظر او غايب مي شد گريه مي کرد وبي قراري مي نمودوقتي که ديده اش به جمال دل آراي حسين(ع)مي افتادخوشحال وخندان مي شد. البته بايد به اين نکته توجه شود که محبت حضرت زينب(س) به امام حسين(ع) تنها يک مسأله عاطفي نبود بلکه از يک محبت ريشه دار خالص ملکوتي خبر مي داد محبتي که از سرچشمه نور مطلق و غيب نشأت مي گرفت. چرا که پيامبر(ص) فرموده اند: انّ لقتل الحسين حرارة في قلوب المؤمنين لاتبرُدُ ابداً… همانا براي قتل حسين (ع) سوزشي در دلهاي مؤمنان قرار دارد که هرگز به سردي نمي گرايد. فطرت زينب(س) از همان آغاز با ايمان کامل آميخته بود و گرمي محبت حسين(ع) در وجود زينب (س) از همان ايمان مي جوشيد و اين از ويژگي هاي ايمان سالم و کامل هر انساني است که حسين(ع) و خط فکري و عملي او را دوست بدارد. بنابر اين گرمي محبت زينب(س) به حسين(ع) آميزه اي از عشق، ايمان، عاطفه،شعور و دريافت زينب (س) بود، روشن است که چنين محبتي در راه هدف بسيار کارساز خواهد شد.

2-2. حضرت زينب(س) در خانه همسر

هنگامي که حضرت زينب(س) دوران طفوليت را سپري کرد و به سن ازدواج رسيد بسياري از بزرگان قبايل به خواستگاري آن حضرت (س) آمدند از آن جمله، اشعث بن قيس کندي بود. شرح حال اشعث اينگونه است که وي در سال دهم هجرت با جمعي از قبيله خود ايمان آورد و بعد از رسول خدا(ص) مرتد شد. و ابوبکر او را دستگير کرد وخواهر کور خود را به شرط به او داد که خواهر ابوبکر براي او يک فرزند ذکور و يک فرزند انوث آورد که بعدها هر دوي اينها به اهل بيت(ع) خيانت نمودند به اين صورت که اسماء دختر اشعث بن قيس کندي قاتل امام حسن(ع) شد و محمد بن اشعث بن قيس کندي از سربازان عمر بن سعد در سرزمين کربلا بود. حضرت علي(ع) که با علم لدني خود بر احوال اين خانواده آگاه بود. به اين خواستگاري جواب منفي داد. اما وي همچنان اصرار مي ورزيد تا اينکه امام علي (ع) به او فرمود: اي پسر بافنده (اشعث بن قيس کندي) پسر ابو قحافه (ابوبکر) تو را مغرور کرد که خواهر خود را به تو داد اگر اين بار نام دخترم را در ميان نامحرمان ببري جواب تو به جز شمشير نخواهد بود. از جمله افرادي که به خواستگاري حضرت زينب(س) آمدند عبدالله بن جعفر طيار بود. عبدالله بن جعفر به خانه امام علي(ع) رفت و آمد داشتند ولي حياء و شرم مانع از اين بود که اظهار مطلب نمايد بالاخره فردي از سوي عبدالله بن جعفر خدمت اميرالمؤمنين (ع) آمد و عرض کرد:

يا اميرالمؤمنين شما مي دانيد که رسول خدا(ص) به اولاد جعفر طيار چقدر علاقه داشت و روزي نظر به آنان نموده و فرمود: «بناتنا لبنينا و بنونا لبناتنا» همانا دختران ما از آن پسران ما هستند و پسران ما به دختران ما اختصاص دارند. بنابراين مناسب است که حضرت زينب(س) را به تزديج عبدالله بن جعفر در آوريد. و صداق او را مانند صداق مادرش فاطمه زهرا(س) چهارصد و هشتاد درهم معين فرمائيد. حضرت امير المؤمنين(ع) قبول فرمودند. وحضرت زينب (س) را به عبدالله بن جعفر طيار تزويج نمودند. البته مشروط بر اين که هرگاه امام حسين(ع) خواست به مسافرت برود و حضرت زينب(س) خواست همراه او برود عبدالله بن جعفر جلوگيري نکند. عبدالله اين شرط را پذيرفت و زندگي مشترک اسلامي آغاز گرديد.

عبدالله بن جعفر به برکت اين ازدواج مبارک تا چند روز مردم را اطعام مي نمود و بر فقراء و مساکين انفاق بسيار کرد. بطوري که داستان جود و سخاي وي ضرب المثل شده بود. حضرت اميرالمؤمنين(ع) همه روزه به خانه عبدالله بن جعفر و حضرت زينب(س) رفت و آمد داشت و به همان گونه که با فرزندان خود حسن(ع) و حسين(ع) رفتار مي کرد با عبدالله بن جعفر هم همان رفتار را داشت. و هرگاه حضرت زينب(س) براي زيارت جدش رسول خدا (ص) اراده مي کرد امام حسن(ع) از يک طرف و امام حسين(ع) از يک طرف حضرت زينب(س) مي رفتند و اميرالمؤمنين(ع) کسي را مي فرستاد تا چراغهاي مرقد را خاموش کند تا مبادا نامحرمي به سوي حضرت زينب(س) نظر کند. و هنگامي که حضرت علي(ع) به کوفه سفر نمودند عبدالله بن جعفر و حضرت زينب(س) را نيز همراه خود بردند و هنگام شهادت امام علي(ع) يک شب در خانه امام حسن(ع) و يک شب در خانه امام حسين (ع) و يک شب در خانه ام کلثوم زينب (س) به سر بردند و شب نوزدهم ماه مبارک رمضان در خانه حضرت زينب(س) بوده اند. و در هنگام سکونت حضرت زينب(س) در کوفه زنان شيعه به حضورش شرف ياب مي شدند و از انفاس قدسيه حضرت زينب(س) بهره ها مي بردند و به فيوضات کامل نائل مي شدند.

اما شرح حال عبدالله بن جعفر اينگونه است که پدرش جعفر بن ابيطالب برادر حضرت اميرالمؤمنين(ع) ده سال از حضرت امير المؤمنين (ع) بزرگ تر بود و صاحب مناقب بسيار و شبيه به رسول خدا(ص) و قديم الاسلام است و در مکه با رسول خدا(ص) درکنار امام علي(ع) و خديجه (س) به نماز جماعت مي ايستاد و از مهاجرين به جانب حبشه است و در آنجا بترويج اسلام مشغول بود و از برکت او نجاشي پادشاه حبشه و خلق کثيري به اسلام مشرف شدند. جعفر بن ابي طالب پس از دوازده سال زندگي پرافتخار در حبشه در سال هفتم هجرت همزمان با پيروزي جنگ خيبر به مدينه بازگشت. رسول خدا(ص) ضمن استقبال گرم از او پيشانيش را بوسيد و فرمود: نمي دانم از کدام يک بيشتر خوشحال گردم پيروزي سپاه اسلام در خيبر؟ يا بازگشت برادرم جعفر؟! سپس خطاب به جعفر فرمود: امروز مي خواهم چيزي را به تو هديه کنم. حاضران پنداشتند که پيامبر(ص) درهم و دينار به وي خواهد داد ولي لحظه اي بعد آن حضرت(ص) سکوت را شکست و خواندن نمازي را به وي تعليم داد که بعدها به نماز جعفر طيار معروف گشت. در کيفيت و فضيلت نماز جعفر طيار آورده اند که اکسير اعظم و کبريت احمر است و باعث آمرزش گناهان عظيمه است و افضل اوقات آن صدر نهار جمعه است و آن چهار رکعت است به دو تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد، سوره زلزال خوانده مي شود و در رکعت دوم بعد از سوره حمد، سوره العاديات و در رکعت سوم بعد از حمد، سوره النصر و در رکعت چهارم بعد از سوره حمد، سوره توحيد خوانده مي شود و در هر رکعت بعد از فراغت از قرائت سوره هاي مذکور پانزده مرتبه «سبحان الله و الحمد الله و لااله الّا الله و اللهُ اکبر» و در رکوع بعد از ذکر رکوع همين تسبيحات را ده مرتبه و در سجده دوم نيز به همين صورت و در هر چهار رکعت چنين است که مجموع تسبيحات سيصدمرتبه مي شود و شرح مفصل اين نماز در مفاتيح الجنان آورده شده است.

سرانجام جعفر بن ابيطالب در جنگ موته به آرزوي خود رسيد و شربت شهادت نوشيد و چون دستهايش در اين جنگ قطع گرديد پيامبر خدا(ص): «إنّ الله يعَوّضُک عن ذلک بِحِناحين تطيرُ بهما في الجنّة» خداوند به تو دو بال عطا کرد تا باآنها در بهشت پرواز کني.» مادر عبدالله بن جعفر اسماء بنت عميس نيز در مکه با جان و دل آيين اسلام را پذيرفته بود و در کنار همسرش جعفر بن ابيطالب راه حبشه را در پيش گرفت و پس از بازگشت به مدينه با خانواده پيامبر(ص) بسيار رفت و آمد داشت زيرا علاوه بر پيوند ايماني محرم اسرار اهل بيت(ع) نيز بود و از جهت غرابت خواهرش «ام ميمونه» همسر پيامبر(ص) و دوخواهر ديگرش به نامهاي «لبابه و سلمي» به ترتيب همسران حضرت عباس و حضرت حمزه عموهاي پيامبر(ص) بودند که پس از شهادت جعفربن ابيطالب با ابوبکر ازدواج کرد و پس از درگذشت ابوبکر همسري پرافتخار اميرالمؤمنين(ع) را کسب نمود.

در رابطه باخود عبدالله بن جعفر آورده اند که عبدالله بن جعفر از لحاظ جنبه هاي اجتماعي در صحنه احسان و کمک به نيازمندان و بي نوايان شهرت بسيار داشت و نمونه بارزي بود. و به جهت کثرت جود و سخا او را بحرالجود يعني درياي جود و سخا مي گفتند و اين صفت به برکت دعاي پيامبر(ص) بود که در حق عبدالله بن جعفر نموده بود که پيامبر (ص) در حق ايشان چنين دعا فرمود که: «اللهم بارک له في صفقة» خدايا به معامله او (عبدالله بن جعفر) برکت بده، که پس از آن عبدالله بن جعفر هميشه در معاملات خود سودي مي برد. و هيچگاه ضرر نمي کرد. همچنين عبدالله بن جعفر در تمام مراحل تابع اهل بيت(ع) بود. نمونه هاي اين تابعيت عبارتند از: فرماندهي سپاه جنگي امام علي(ع) در جنگ صفين، امضاي صلح نامه ماجراي حکميت در نزد امام علي(ع) شرکت در جنگ درسال 36 هـ.ق ، بدرقه ابوذر غفاري همراه با امام علي(ع) و حسنين(ع) باوجود جلوگيري و اعتراض مروان بن حکم حاکم وقت مدينه. اما در رابطه با سؤالي که چرا عبدالله بن جعفر در کربلا حضور نداشته است. پاسخ هاي متعددي وجود دارد. اولاً اينکه: امام حسين(ع) قيام را بر وي واجب ننموده بود. ثانياً اينکه: در آن روزگار عبدالله بن جعفر نابينا بود. ثالثاً اينکه: اجازه داد تا فرزندانش (عون، محمد) به کربلا روند. بنابراين بايد دليل قابل توجهي براي عدم حضور داشته باشد و شايد تشخيص مي داده است که ماندن او در مدينه از جهات مختلفي به صلاح و مصلحت نزديک تر است. در مجموع مي توان گفت که رفتارهاي او بعد از شهادت امام حسين(ع) بهترين دليلي است بر اخلاص و ايمان و صداقت و اطاعت او از خاندان امامت(ع). در رابطه با وفات عبدالله بن جعفر اختلاف وجود دارد برخي وفات وي را در سال 62 هـ.ق درسن 62 در واقعه حرّه دانسته اندو برخي ديگر وفات وي را در سال 80 هـ.ق در سن 90 سالگي ثبت نموده اند. که قول دوم مشهور تر است.

فرزندان حضرت زينب(س)

در رابطه با تعداد فرزندان حضرت زينب (س) در تاريخ اختلاف است بيشتر مورخين براي آن حضرت(س) چهار پسر و يک دختر ذکر کرده اند که عبارتند از: علي،عون، محمد، عباس و ام کلثوم که دو فرزند حضرت زينب(س) بنام عون و محمد در کربلا شهيد شدند. و قول دوم اين است که حضرت زينب(س) داراي سه پسر و يک دختر بوده اند که عبارتند از: جعفر، عون، علي و ام کلثوم. که قول اول قابل پذيرش و قابل مقبوليت بيشتري مي باشد. اما درباره خواستگاري ام کلثوم دختر حضرت زينب (س) و عبدالله بن جعفر آورده اند که معاويه بن ابوسفيان به حاکم خود در مدينه مروان بن حکم نام نوشت که دختر عبدالله بن جعفر (ام کلثوم) را براي يزيد خواستگاري کند و مهريه او را هر مقداري که پدرش گفت: قرار دهد و بدهکاريهاي عبدالله بن جعفر را هم پرداخت کند تا ميان بني هاشم و بني اميه صلح و صفا بر قرار گردد. اما عبدالله بن جعفر در مقابل اين پيشنهاد گفت: اختيار زنان ما با حسن بن علي(ع) است. بايد به نزد وي بروي مروان خدمت امام حسن(ع) رسيد. و امام حسن(ع) بر حسب ظاهر با اين خواستگاري موافقت کردوبه مروان گفت مجلسي ترتيب دهيد و چون جمعي از بني اميه و بني هاشم در مجلس حضوريافتند مروان خواسته خودرا بيان کردبعداز پايان سخنان مروان امام حسن(ع)آغاز سخن کرد و بعد از حمد و ثناي پروردگار فرمود: مروان مطالبي را بيان داشتي، اکنون جواب خود را بشنو. 1- مهريه دختر را به عهده پدر واگذار کردي که اين برخلاف سنت و روش پيامبر(ص) است وما بدان عمل نمي کنيم. 2- تاکنون کدام دختري ازما، ديدن پدر خود را قبول کرده است که اين دومين او باشد. 3- تو اين وصلت را وسيله صلح دو طائفه شمردي در صورتيکه چنين نخواهد بود زيرا اختلاف ما بر سر امور دنيوي نيست که آشتي بردار باشد. بلکه اختلاف و دشمني ما با شما برسر راه خدا و دين مي باشد که درآن صلح وآشتي راه ندارد. 4- گفتي بخاطر اين ازدواج مردم افسوس و غبطه مي خورند، افسوس و غبطه صحيح است اما بخاطر ارتباط با خاندان نبوت و رسالت نه بخاطر امور مادي و يزيد. 5- آري انتخارات معنوي از ناحيه رسول خدا(ص) و خاندان اوست نه از جانب يزيد. آنگاه امام حسن(ع) بر خلاف انتظار مروان حکم و حاضرين در مجلس – باهماهنگي قبلي که صورت گرفته بود – اعلام کرد: من اين دختر را (ام کلثوم) براي پسر عموي خود قاسم فرزند محمد بن جعفر طيار به ازدواج در مي آورم و قطعه ملکي را که در مدينه دارم و معاويه آن را به ده هزار اشرفي از من خريداري کرد مهريه او قرار دادم، تا وسيله تأمين زندگي او قرار گيرد. مروان حکم با مشاهده اين وضع بسيار شرمنده و ناراحت شد.

خانه داري حضرت زينب(س)

يکي از مطالبي که بيانگر شخصيت حضرت زينب(س) است موضوع همسر داري آن بانوي معظمه است که در کنار فضايل و مناقب بي شمار و مراجعات عمومي زنان در امور و مسائل شرعي، بانويي خانه دار بود. مديريت او در خانه عبدالله بن جعفر و رسيدگي کامل به حوائج و خواسته هاي همسر از امور قابل توجه و درخور دقت است زيرا در تمام اين مدت مديه همسرداري حتي يک خبر ضعيف نقل نشده که حضرت زينب(س) کمترين کوتاهي و تقصيري درباره همسر خود و يا راجع به امور خانه کرده باشد. و کسي نگفته که حضرت زينب(س) بر اثر دلبستگي به امام حسين (ع) در اداي حقوق همسر خود کوتاهي کرده باشد. بلکه منش و بزرگواري رفتار حضرت زينب(س) در قبال شوهر در خانه عبدالله بن جعفر اعجاب نويسندگان عرب حتي برادران اهل سنت را برانگيخته مي گويد: «تزوحبّ السيّدة زنيب من ابن عمها هذا فکانت مع زوجها اکمل سيدة ضمتها اهناًدار»؛ بانوي بزرگ زينب(س) با عموزاده خود عبدالله وصلت کرد او نسبت به شوهرش کاملترين بانوئي بودکه شکوهمندترين خانه ها او را در برداشت.

3-2. حضرت زينب(س) و حادثه کربلا

حسين(ع) به شهادت رسيد و زينب(س) فرياد در گلو مانده حسين(ع) را در کوفه و شام و بعدها در مدينه و مصر به گوش مردم رساند. رسوائيها و پستي ها و مواضع ضد اسلامي بني اميه را علني ساخت.اگر عاشورا پيروزشديکي از علل آن اين بودکه خطابه هاي شورانگيز زينب(س)را به دنبال داشت که در ادامه به برخي ازعملکردهاي حضرت زينب(س)پس از واقعه عاشورا اشاره مي کنيم.

1-3-2. مشي مبارزاتي حضرت زينب(س)

در اين زمينه بحثي عظيم و پردامنه اي را بايد گشود که تنها به ذکر سه مبحث بصورت خلاصه قناعت مي کنيم.

أ‌. جبهه شناسي حضرت زينب(س) جبهه زينب(س) زني مجاهده و در مجاهده ستوده است. اهل رزم و مبارزه است او بهترين روش مبارزاتي را در حرکت و تلاش خود بر گزيده و با بهترين شيوه و فنون به پيش رفته است. يک عمر آگاهي و يک عمر کار ورزي حضرت زينب(س) را پخته و ورزيده کرده بود به ويژه که او تحت لواي برادرش حسين(ع) قدم بر مي داشت. آنچه دانستني بود خود مي دانست و آنچه فرا گرفتني بود حسين(ع) در جريان نهضت و در طول مدت مبارزه اش به او گوشزد کرده بود. بگفته استاد مرحوم دکتر آيتي: خطبه ها و سخنرانيهاي حضرت زينب(س) از آن گونه نبود که بر اثر تحريک عواطف و ناراحتي هاي روحي فشار مصائب گفته شود بکله از روي نقشه دقيق و منظمي هر قسمت در جاي خود و در حد لزوم و فرصت گفته شد. موضع سکوت و خاموشي او هم حساب شده بود. او مي دانست که در کجا حرف بزند و در کجا ساکت باشد و در کجا مردم را به گريه اندازد و در کجا بي اعتنا در برابر حوادث بگذرد. حضرت زينب(س) در جريان کربلا بيدار بود هوشياري داشت آني از وظيفه غافل نبود. حتي عصر عاشورا با اينکه تازه مصيبت زده اي بود، با اينکه خيمه ها را آتش زده بودند دچار غش و ضعف نشد با کمال هوشياري جريانات را زير نظر داشت و حتي مراقب بود که کودکي گم نشود و بين او و ديگران فاصله اي نيفتد و به امام سجاد(ع) هم آسيبي نرسد و حضرت زينب(س) مواظب بود کودکان نان صدقه اي نخورند که بر آل رسول(ص) حرام بود. آري! حضرت زينب(س) چنان انديشيده به پيش رفت که تاريخ هرگز خواري و ذلتي را درباره او ثبت نکرده است.

ب‌. عاطفه انگيزي حضرت زينب(س) به هر ميزان عواطف ريشه دارتر و اصيل تر باشند نقش و اثر آن اصيل تر و اساسي تراست. حضرت زينب(س) هنگامي که وارد قتلگاه شد در کنار اجساد پاره پاره برادر زمزمه و نوحه هائي داشت که در اين مرثيه سرايي يک دنيا عظمت و اوج را براي امام حسين(ع) بيان کرد و اين درحالي بود که دشمنان مي شنيدند. – جانم فديا تو اي کسي که قرباني بوستان پيامبري – جانم فداي تو اي کسي که فرشتگان به ولادت تبرک جستند. – جانم فداي تو اي کسي که تو را تشنه شهيد کردند. – جانم فداي تو اي کسي که از محاسن شريف خون مي چکد. – جانم فداي تو اي کسي که با بدن پاره پاره و بي سري – جانم فداي تو اي کسي که بدن ترا عريان به خاک افکنده و رفته اند و …. اين زمزمه ها چنان طوفان در دل خصم ايجاد کرد که از حرکت دادن اسيران غافل شدند و نفرت و شرمي از عمل خودشان بر آنان مستولي شد. حضرت زينب(س) در شام و در مجلس يزيد نيز با سعي در عاطفه انگيزي عرصه را بر خصم تنگ و مردم را بيدار کرد او با سخنان سنجيده بيدراي هائي به وجود آورد. خطاب به يزيد فرمود: أمن العدل يابن الطُلَقاء؟ آيا اين عدالت است اي فرزند آزادشدگان از محل عاطفه و ريحان رسول خدا(ص)؟ اشاره به اين نکته که حاکم اگر مسلمان است بايد عدالت را در همه حال مراعات کند و تو نکردي. «تخذيرک سرائرک و سوقُکَ بناتُ رسول الله» خانواده و اهل حرم خود را در پشت پرده جا دادي و دختران رسول خدا(ص) را در منظر و مرآي عموم قرار دادي؟ سخنان حضرت زينب(س) براي خصم تکان دهنده و براي مردم لرزاننده بود.

ت‌. موج آفريني حضرت زينب(س) سرانجام حاصل اقدامات حضرت زينب(س) جبهه شناسي و عاطفه انگيزي او ايجاد موجهائي عظيم و پردامنه بود که شعاع آن حتي داخل دستگاه بني اميه را هم در برگرفت. که در ادامه به شرح و توضيح برخي از اين جلوه ها و آثار مي پردازيم.

اول: لرزندان دستگاه بني اميه دامنه موج در اندک مدتي به حجاز و يثرب رسيد و از آن سو به دستگاه امپراطوري روم از آن بابت که نمايندگان شان در کوفه و دمشق حضور داشتند و از حادثه اطلاع يافتند. ارکان حکومت لرزيد دستگاه در معرض تزلزل قرار گرفت و زمين براي سردمداران و عربده کشان عرصه کربلا تنگ و حضورشان در جامعه با اشکال مواجه شد. قاتلان امام حسين(ع) جرأت نمي کردند که در ملاء عام حضور يابند و افرادي چون شمر و عمر سعد و ابن زياد و حرمله و خولي و … در مضيقه اي سخت قرار گرفتند.

دوم: وحشت انگيزي شايد در آغاز کار دشمن عاطفه انگيزي و موج آفريني زينب(س) را کم ارج و بي بها مي دانست و به همين خاطر دست او را در عمل باز گذارد و اين هم عنايت خدائي بود که دشمنان خاندان پيامبر را جاهل و احمق قرار داده بود. عملکرد حضرت زينب(س) کم کم براي دشمن وحشت انگيز شد تا حدي که هر کدام از سران خصم سعي داشتند او را از محيط خود دور نگه دارند بدون آنکه به شخصيت و غرورشان لطمه اي بخورد. بطوريکه يزيد پس از اندک مدتي به لعن ابن زياد پرداخت و اصرار کرد خاندان پيامبر (ص) به مدينه برگردند و دستور داد سه روز درباره او برنامه عزاداري برپا سازند اين عملکردها براي دوستي و پشيماني و دلسوزي نبود بلکه براي آن بود که عزاداري در محدوده دربار باشد و سخنان و مرثيه خوانان محدود باشند. و کار به جايي رسيده بود که يزيد در محدوده حرم خود نيز ايمني نداشت و مورد شماتت همسرش قرار گرفته بود همين مشکل براي ابن زياد از سوي مادرش بود که او را جداً سرزنش کرد.

به اشتراک بگذارید