عالم سني و شيعي

عالم سني: اگر علي ـ عليه السّلام ـ خليفة بلافصل پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ است لازم بود اين مطلب و نام علي ـ عليه السّلام ـ در قرآن مجيد بيان و ذكر گردد، تا مسلمانان در اين مورد دچار اختلاف نشوند.

عالم شيعي: اولاً، مسأله خلافت علي ـ عليه السّلام ـ، توسط پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آن قدر تكرار و تأكيد شده بود كه اين مسأله امري عادي شده بود و لذا نيازي به حكم الهي در قرآن نيست. ثانياً، بايد توجه داشت كه مسأله ولادت و خلافت علي ـ عليه السّلام ـ معيار شناخته شده مؤمنان واقعي از ديگران بوده است. ثالثاً، اشكال بر اين كه چرا نام علي ـ عليه السّلام ـ در قرآن نيامده وارد نيست، زيرا نام هيچ كدام از خلفاء و اصحاب پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در قرآن ذكر نشده، جز نام «زيد بن حارثه» كه به مناسبت ازدواج پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با «زينب» همسر سابق زيد، سخن از او به ميان آمده است.[1]

عالم سني: همان گونه كه نام زيد در قرآن به مناسبت يك حكم فرعي ذكر شده، لازم بود نام علي ـ عليه السّلام ـ نيز به مناسبت بين يك حكم اصلي و مهم (يعني امامت و خلافت پس از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ) ذكر شود.

عالم شيعي: اگر نام علي ـ عليه السّلام ـ ذكر مي‌شد، نظر به اين كه دشمنان آن حضرت بسيار و تعداد قرآنها در آن عصر، بسيار اندك بود، ‌قطعاً قرآن را تحريف كرده ونام او را از قرآن، حذف مي‌كردند. پس بهتر بود كه مقام رهبري آن حضرت با اوصاف ذكر گردد! چنان كه شيوة قرآن، پرداختن به كليات است ولي مصاديق آنها توسط پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مشخص مي‌گردد.

عالم سني: ده‌ها بلكه صدها آيه در قرآن، در وصف علي ـ عليه السّلام ـ وارد شده است: مانند: آية ولايت (مائده، 55)، آيه اطاعت (نساء، 59)، آيه مباهله (آل عمران، 161)، آية تطهير (احزاب، 33)، آية بلاغ در غدير خم (مائده، 67)، آيه إكمال (مائده، 3) و…[2] كه هر كدام از اين آيات، با توجه به شأن نزول و احاديثي كه از طرق شيعه وسني از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل شده در راستاي امامت و خلافت بلافصل امام علي ـ عليه السّلام ـ نازل شده‌اند؛ با توجه به اين كه قرآن مي‌فرمايد: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛[3] آن چه را كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي شما آورد و به شما امر كرد، آن را دريافت كنيد و انجام دهيد و آن چه را كه از آن نهي كرده، در انجام آن باز ايستيد، و آن را انجام ندهيد. و مطابق حديث ثِقْلين، كه همة مسلمانان آن را قبول دارند پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «دو چيز گرانقدر در ميان شما مي‌گذارم: 1. قرآن؛ 2. عترت و اهل بيت خود را. و مطابق روايات متعدد شما، فرمود: دو چيز را باقي مي‌گذارم: 1. قرآن؛ 2. سنّتم را. بنابراين بايد به سنت يعني گفتار پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ گوش فرادهيم و آن را بپذيريم، اينك مي‌گوييم، آيات مذكور، بر اساس سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در شأن علي ـ عليه السّلام ـ نازل شده‌اند، بنابراين قرآن مجيد، امام علي ـ عليه السّلام ـ را امام و جانشين بلافصل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ معرفي كرده است، گر چه طبق مصالحي‌، نام آن حضرت در قرآن نيامده است. مانند اين كه در تمام قرآن، تنها در چهار مورد، نام پيامبر (محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ) و يك بار نام احمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ آمده، ولي صدها بار، با وصف از آن حضرت ياد شده است. و مانند اين كه از صد و بيست و چهار هزار پيامبر، فقط نام چند تن از آنان در قرآن ذكر شده است.

حاكم سني: اكنون اگر بنا باشد، از يكي از پنج مذهب (حنفي، حنبلي، مالكي، شافعي و جعفري) پيروي كنيم، پيروي از كداميك بهتر است؟ عالم شيعي: اگر بخواهيم منصفانه قضاوت كنيم،بايد بگوييم مذهب جعفري صحيح‌ترين مذاهب است و به پيروي سزاوارتر. زيرا تنها مذهبي كه از مكتب امام صادق ـ عليه السّلام ـ و اهلبيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌باشد، تشيع است و آن حضرت چون از خاندان رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ است، آگاهتر است به احكامي كه پدرش رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ آورده است. مع ذلك، بد نيست كه بدانيد پيروي از مذهب تشيع از نظر برخي علماي اهل تسنن جايز دانسته شده است. شيخ «محمود شلتوت» استاد اكبر دانشگاه الازهر مصر در فتواي تاريخي خود مي‌نويسد: «اِنّ مذهبَ الجعفريّة المعروف بِمذهبِ الشَيعَةِ الأماميَّةَ الأثني عَشَرِيّة، مَذهبٌ يَجوزُ التَّعبُّدُ بهِ شرعاً، كسائرِ مذاهبِ أهلِ السُّنَّةِ، فينبَغي للمُسلمينَ أن يَعْرِفوا ذلكَ، و اَن يَتَخَلَّصُوا مِنَ العَصَبِيَّةِ بِغَير الحقَ لمذاهبٍ مُعَيّنَةٍ فما كانَ دينَ الله و ما كانَتْ شريعَتَهُ بتابعةٍ لمذهبٍ، او مقصُورةٍ علي مذهبٍ، فالكلُّ مُجْتَهِدونَ مَقبولُونَ عِنداللهِ تعالي يجوزُ لِمَن اَهْلاً لِلنَّظَرِ و الإجتهاد تقليدُهم و العَمَل بِما يُقَرِّرُونهُ في فِقْهِهِم و لا فَرْقَ في ذلكَ بينَ العِباداتِ و العباداتِ و المُعامِلات.[4] همانا مذهب جعفري، معروف به مذهب شيعه دوازده امامي، مذهبي است كه تعبّد (اعتقاد و پيروي) به آن، مانند ساير مذاهب اهل تسنن، شرعاً جايز است. بنابراين بر مسلمانان سزاوار است كه به اين مطلب آگاه شوند، و از تعصّب بيجا به مذاهب مخصوصي، پرهيز كنند، و تعصب در پيروي از مذهب خاصي نداشته باشند. همة (علماي بزرگ اين مذاهب) مجتهدند، و فتواي آنها در پيشگاه خداوند قبول است، و افرادي كه مجتهد نيستند، مي‌توانند از آنها تقليد نمايند، و به احكام آنها كه در فقه خود، مقرر نموده‌اند، عمل كنند، و در اين راستا، فرقي بين عبادات و معاملات نيست.

دانشمندان و اساتيد بزرگي از اهل تسنن مانند: «محمّد فخّام»، استاد سابق دانشگاه سابق الازهر، «عبدالرحمن النّجاري»، مدير مساجد قاهره، «عبدالفتاح عبدالمقصود» استاد ونويسندة زبردست مصري و… فتواي مذكور شيخ محمود شلتوت را تأييد كرده‌اند. محمد فَخّام مي‌نويسد: خداوند شيخ شلتوت را رحمت كند، كه به اين مطلب بسيار بلند و پراهميت توجه كرد، و آن فتواي جاودانه و قهرمانانه و صريح خود را داد كه: عمل به مذهب شيعة دوازده امامي، نظر به اين كه يك مذهب فقهي اسلامي است و بر اساس قرآن و سنت و دليل استوار پي‌ريزي شده است جايز است. عبدالرحمن النّجاري مي‌نويسد: ما هم اكنون بر اساس فتواي شيخ شلتوت، فتوا مي‌دهيم بي‌آن كه فتواي خود را به مذاهب چهارگانه اهل تسنن، منحصر سازيم، شيخ شلتوت، امام و مجتهد است و رأي او هماهنگ با عين حقيقت مي‌باشد. عبدالفتاح عبدالمقصود مي‌نويسد: مذهب شيعة دوازده امامي، شايستگي آن را دارد كه در رديف مذاهب اهل تسنن، پيروي گردد، و بر اهل تسنن هيچ گونه ايراد و انتقادي نيست كه از مذهبي پيروي نمايد كه در ساير مذاهب برتري دارد؛ وقتي دريافتيم كه منبع اصلي آن مذهب (شيعه) حضرت امام علي ـ عليه السّلام ـ باشد، همان كسي كه بعد از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ از همگان به دين اسلام، آگاه‌تر بود.[5]

——————————————————————————–

[1] . « فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها »؛ احزاب، 37.

[2] . براي اطلاع از اين آيات به كتاب دلائل الصدق، ج 2، ص 73 تا 321 مراجعه كنيد كه 282 آيه در آن كتاب، در اين راستا، ذكر شده است.

[3] . حشر، 7.

[4] . مجله رسالة الاسلام، ارگان رسمي «دار التّقريب بين المذاهب الاسلاميه بالقاهره»، شماره 3، ص 227، سال 1379 هـ .ق.

[5] . في سبيل الوحدة الاسلامية، سيد مرتضي الرضوي، ص 52، 54، 55.

به اشتراک بگذارید