انوشیروان نسبت به «بوذرجمهر» خشمگین شد. دستور داد او را در اتاق تاریكى زندانى كنند. چندین روز گذشت، انوشیروان كسى را فرستاده تا از وضع حال او جویا شود. فرستاده انوشیروان، در حالى كه او خوشحال و مطمئن بود، از او پرسید: چگونه در این حالت كه سخت در مضیقه اى، فارغ البال مى باشى؟

 بوذرجمهر گفت: من (همه روزه) از معجونى كه از شش ماده تركیب شده است، استفاده مى كنم و این معجون همان گونه كه مى بینید، مرا بر سر حال آورده است. فرستاده پرسید: ممكن است این معجون را به ما معرفى كنى تا در مشكلات به آن پناه بریم؟ بوذرجمهر در جواب گفت:

ماده اوّل آن «اَلثِّقَةُ بِاللّهِ؛ توكّل بر خداست».

ماده دوّم؛ آنچه مقدر است، خواه و ناخواه رخ مى دهد و بى تابى در برابر آن، مشكلى را حل نخواهد كرد.

ماده سوّم؛ صبر و شكیبایى بهترین چیزى است كه در آزمون هاى الهى به كمك انسان مى شتابد.

ماده چهارم؛ اگر صبر نكنم، چه كنم؟ بنابر این با جزع خود را هلاك ننمایم.

ماده پنجم؛ از مشكلى كه من دارم، مصائب مشكل ترى نیز وجود دارد؛ پس خدا را شكر كه در آن ها گرفتار نشدم!

ماده ششم؛ از ستون به ستون فرج است. این سخن به انوشیروان رسید، او را آزاد و گرامى داشت