احاديث‏ بيانگر اوصاف[اهل البيت] از جمله روايتهاى صريح نبوى كه بيانگر اوصاف است،احاديث ذيل است: از جابر بن عبد الله نقل شده است كه رسول خدا فرمود:«اى مردم!من در ميان شما، چيزهايى را بر جاى گذاشتم،اگر آنها را بپذيريد،هرگز گمراه نخواهيد شد:كتاب خدا،و عترتم، خاندانم‏» (1) . و از زيد بن ارقم است كه رسول خدا فرمود:«براستى كه در ميان شما چيزهايى بر جاى گذاشتم كه اگر بدانها چنگ زنيد،هرگز بعد از من گمراه نخواهيد شد:كتاب خدا-رشته كشيده شده ميان آسمان و زمين-و عترتم،خاندانم;و آن دو هرگز از هم جدا نمى‏شوند تا كنار حوض[كوثر] به سوى من باز گردند.پس مواظب باشيد،بعد از من‏چگونه درباره آن دو جاى مرا خواهيد گرفت‏» (2) .

و از زيد بن ثابت است كه پيامبر خدا گفت:«من پس از خود در ميان شما دو جانشين می ‏گذارم:كتاب خدا-رشته امتداد يافته بين آسمان و زمين (يا ما بين آسمان تا زمين) -و عترتم،اهل بيتم و آن دو هرگز جدا نگردند تا كنار حوض[كوثر] به سوى من باز گردند» (3) . و از زيد بن ارقم است كه رسول خدا در روز غدير خم فرمود:«گويا من[به لقاء الله] دعوت شدم و اجابت كردم[كنايه از اين كه:پس از رحلتم از دنيا]در ميان شما دو شئ گرانقدر گذاشته‏ام-يكى از آنها بزرگتر از ديگرى است:كتاب خداى بزرگ و عترتم.پس مواظب باشيد كه چگونه نسبت ‏به آنها جاى مرا پر خواهيد كرد،چه آنها هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض[كوثر] بر من باز گردند.»و بعد فرمود:«براستى كه خداى بزرگ صاحب اختيار من است، و من صاحب اختيار هر مؤمنى هستم.»آن گاه دست على را گرفت و گفت:«هر كه را من صاحب اختيارم،اين[على]صاحب اختيار اوست.پروردگارا دوست‏ بدار هر كس او را وست‏بدارد و دشمن بدار هر آن كس را كه با او دشمنى كند» (4) . البته اين احاديث و بسيارى از احاديث مشابه آنها دلالت دارند بر اين كه اهل بيت پيامبر منحصر به كسانى هستند كه به فراوانى از صفات زير برخوردارند: (1) آنان عترت پيامبرند،و عترت مرد،نزديكترين خويشاوندان او از گذشتگان و باقى ماندگان خاندان و نسل اوست.و به اين ترتيب از محدوده اهل بيت پيامبر،زنان و ياران پيامبر و اصحاب غير هاشمى خارج می ‏شوند (5) .

(2) آنان در بالاترين درجات تقوا و شايستگی ‏اند،زيرا كه ايشان از قرآن جدايى ناپذيرند،در صورتى كه ناپرهيزكاران در جهت‏ خلاف قرآنند.و از آن رو هاشميان گناهكار كه از خدا نافرمانى می ‏كنند و هم به طريق اولى گناهكاران غير هاشمى از شمار اينان خارج مى‏شوند. (3) آنان در بالاترين درجات از بينش دينى و داناترين مردم به زبان قرآنی ‏اند هاشميانى كه نادانند و از بينش دينى محدودى برخوردارند-هر چند شرف خويشاوندى پيامبر (ص) را دارند-از فرزندان معنوى او نيستند،زيرا شخص نادان و آن كه بينش محدودى دارد-دانسته يا ندانسته-در معرض مخالفت‏ با قرآن است.و هيچ گونه ضمانتى براى موافقت در گفتار و رفتار او با قرآن وجود ندارد.تبعيت مردم از مثل او و پيروى او-گاهى-منجر به مخالفت‏ با كتاب خدا خواهد شد. (4)

موافقت‏ بعضى از خاندان پيامبر با بعضى ضرورى است تا بتوانند با قرآن متفق شوند،چه، به يقين يك طرف از آن دو گروه كه آموزشهاى آنها با هم متناقض است،بر خطايند.زيرا كه دو گروه بر حق،با يكديگر تضادى ندارند.و چه بسا كه همگى بر خطايند،زيرا خطا همانطورى كه بار است،تناقض دارد،ممكن است‏با خطاى ديگر هم متناقض باشد.حال اگر تعليمات گروهى از دانشمندان با هم در تناقض باشند،امكان ندارد كه همه آنان موافق با قرآن باشند! (5)

معرفت دينى آنان يقينى است.و بدان جهت،همه مجتهدان هاشمى،اصحاب،تابعين و ديگران-از دايره اهل بيت پيامبر به لحاظ معنى و حقيقت-خارج می ‏شوند.سر مطلب اين است كه معرفت‏يك مجتهد در بيشتر موارد غير يقينى و بلكه ظنى است. ما بر آنيم كه معرفت اهل بيت پيامبر (ص) بايد يقينى باشد،زيرا مجتهدى كه به گمان خود برترين احتمالها را می ‏پذيرد،گاهى ناخودآگاه نظر او با قرآن مخالفت دارد! تا وقتى كه معرفت‏يك مجتهد بر اساس ظن باشد،نه پيش او ضمانتى براى موافقت‏ با قرآن وجود دارد و نه نزد پيروانش.و از آن روست كه مى‏بينيم مجتهدان بايكديگر اختلاف نظر دارند و در آرايشان تناقض وجود دارد. احاديثى كه گذشت‏ بوضوح دلالت دارند بر اين كه معرفت دينى خاندان پيامبر،معرفتیست ‏يقينى نه اجتهادى،و گرنه می ‏بايست در اكثر اوقات از قرآن جدامی ‏بودند.به همين دليل مجتهدى،چون ابن عباس-با وجود علو مقام و اين كه پسر عموى پيامبر است-از محدوده اهل بيت پيامبر-به حسب معنا-خارج است،تا چه رسد به ديگر اصحاب كه از بستگان پيامبر نبوده ‏اند و به مقامى چون مقام ابن عباس نايل نشده‏ اند.پس هيچ يك از مجتهدان-هر چند براى اجتهاد خالصانه خود-چه به حق رسيده باشند و يا خطا كنند داراى پاداش و اجرند،از خاندان پيامبر-بر طبق روايات صريح قبلى-نيستند.

پي نوشتها:

1-ترمذى در صحيح خود ج 5 ص 328 آورده است.شماره حديث 3874 است.

2-ترمذى در صحيح خود ج 5 ص 329 روايت كرده است‏شماره حديث 3876.

3- احمد در جزء پنجم از مسند خود ص 181 آورده است.البته از دو طريق صحيح روايت كرده است.

4-حاكم در صحيح خود«مستدرك‏»ج 3 ص 109 آن حديث را آورده است.

5-در«فاكهة البستان‏»آمده است:عترت-به كسرع-فرزندان و نسل او و همچنين نزديكترين وابستگان او،از گذشتگان و غير آنها مى‏باشند.

6-ج 15 ص 176.البته ترمذى،حاكم و بيهقى نيز آن را نقل كرده‏اند.

7-ج 5 ص 328 (شماره حديث 3875) .

8-ج 6 ص 292 سيد تقى حكيم در كتاب‏«اصول فقه‏»مقارن ص 155-156 به نقل از كتاب در المنثور سيوطى ج 5 ص 198 آورده است كه حاكم و بيهقى اين حديث را روايت كرده‏اند.

9-صحيح مسلم ج 15 ص 192-195.

10 و 11-ج 5 ص 198 (الفقه المقارن از حكيم ص 155) .

12-احمد در مسند خود ج 3 ص 286 آن را نقل كرده است