پيامبر (ص) امت‏ خود را از وجود مردى آگاه ساخت كه داناترين فرد به علم پيامبر (ص) بود،و به امت اعلام كرد كه هر گاه بخواهند به علم پيامبر خدا (ص) دسترسى پيدا كنند،بايد از دست اين شخص آگاه بگيرند.پس فرمود (اين روايت را ابن عباس نقل كرده است) :«من شهر علمم و على (ع) دروازه آن شهر است.پس هر كس علم‏ می‏ خواهد بايد از آن در وارد شود.»و يا گفت:«بدانيد هر كس آهنگ آن شهر را دارد پس بايد از آن در وارد شود»و جابر بن عبد الله انصارى نقل كرده است كه پيامبر (ص) فرمود:«منم شهر علم و على (ع) دروازه آن شهر است، پس هر كس قصد علم دارد بايد از آن در بيايد.» (1) و ما می ‏بينيم كه پيامبر (ص) در اين بيان خود به مسلمانان دو چيز را اعلام فرموده است:نخست اين كه آن دانايى كه امت نيازمند به اوست،وجود دارد،و على بن ابى طالب (ع) همان داناست. دوم آن كه اگر امت‏ بخواهند با علمى كه نزد پيامبر خدا (ص) ،شهر علم،وجود داشت آشنا شوند،راهى كه آنان را به آن شهر برساند موجود است.و آن على (ع) در آن شهر است.و طبيعى است كه بر مسلمانان لازم است تا آهنگ رسيدن به آن شهر كنند.و درخواست دانش و راهنمايى از على (ع) از واجبات ايشان بلكه مهمترين واجب است.براى اين كه علم،مقدم بر عمل است.و براى اين كه عمل مسلمانان،بايد موافق با تعاليم پيامبر (ص) باشد.

و از طرفى مطابق بودن عمل با تعاليم نبوى متوقف بر شناخت آنهاست.و احاديثى كه دلالت دارند بر اين كه على (ع) دروازه شهر علم است،تنها احاديثى نيستند كه دلالت‏ بر برترى على (ع) در علم و دانش خود بر ديگر اصحاب دارند.بلكه جز آن،احاديث‏ بسيارى وجود دارد كه بعضى از آنها را در پيش نقل كرديم و تمامى آنها دليل بر اين مطلبند.و تنها حديث ام سلمه همسر پيامبر (ص) از ميان آن همه احاديث تو را كافى است،او گفت از پيامبر (ص) شنيدم، می ‏فرمود:«على (ع) با قرآن و قرآن با على (ع) است.هرگز از هم جدا نمی ‏شوند تا كنار حوض كوثر به سوى من باز گردند» (2) .و حاكم به سند خود از حسن و او از انس بن مالك نقل كرده است كه پيامبر (ص) به على (ع) فرمود:«پس از من تو براى امتم در هر موردى كه اختلاف داشتند،بيانگرى.»و او اضافه می ‏كند كه اين حديث،با همان قيد و شرط بخارى ومسلم، حديثى صحيح است (3) .و ترمذى نيز در صحيح خود حديثى را از على (ع) نقل كرده است كه در آن آمده است، پيامبر خدا (ص) فرمود:«خدا على را مورد لطف خود قرار دهد.بار خدايا حق را هر جا كه هست‏ بر محور او بگردان‏» (4) و ابو نعيم به سند خود از ابن مسعود نقل كرده است كه او گفت:«براستى كه قرآن بر روى هفت‏ حرف نازل شد،و در ميان آنها حرفى نيست مگر اين كه ظاهرى دارد و باطنى.هم علم ظاهر و هم علم باطن در نزد على بن ابى طالب است‏» (5) .

و امام احمد روايت كرده است كه پيامبر (ص) به دخترش زهرا (ع) فرمود:«و آيا نمی ‏خواهى كه همسرت نخستين مسلمان از امتم و داناترين و شكيباترين ايشان باشد؟» (6) و حاكم به سند خود از قيس بن ابو حازم نقل كرده است كه او از سعد بن ابى وقاص شنيد به مردى از اهل شام كه به على دشنام می ‏داد،گفت:«اى فلان!به چه علت على را دشنام می ‏دهى؟آيا او نخستين مردى نبود كه اسلام آورد؟و آيا او اولين كسى نبود كه با پيامبر خدا (ص) نماز گزارد؟آيا داناترين مردم نبود؟…سپس سعد گفت:بار خدايا اين شخص وليى از اولياى تو را دشنام داد.تا اين گروه پراكنده نشده‏ اند قدرت خود را بر آنها بنمايان.پس آن مرد شامى از پشت مركبش روى سنگها افتاد و مغزش شكافت و مرد» (7) .طبيعى است كه كسى امكان دارد بگويد اين احاديث،تنها دلالت‏ بر اين دارند كه على (ع) رهبر در امور شريعت و آشناى به كتاب خدا و سنتهاى پيامبر (ص) است.و ليكن دليل بر رهبرى سياسى و حكومتى او نمی ‏شوند در نتيجه به خلافت او دلالت ندارد. اما بی ‏اساس بودن اين اعتراض موقعى آشكار می ‏شود كه ثابت كنيم هدف‏ پيامبر (ص) از اين گفتار،تنها هدايت امت و آشنا ساختن ايشان با راهى است كه او ضامن استوارى و پيروى آن از معانى اصلى قرآن و حقايق سنتهاى نبوى است.پس امت هرگز نمی ‏تواند از آن راه حركت كند در صورتى كه سرپرستى امور مسلمانان به دست غير آن امامى باشد كه پيامبر (ص) او را امين بر علم و شريعت‏ خود دانسته و او را در هدايت مسلمانان قرار داده است. براستى كه پيمودن مسلمانان اين راه را متوقف بر توجه مثبت ايشان تنها به سمت آن كسى است كه پيامبر (ص) امين شمرده است نه ديگران.و آنچه در تاريخ روى داد،گواه بر آن است. آنچه از على (ع) و اهل بيت پيامبر (ص) روايت كرده ‏اند در مقايسه با آنچه از ديگر صحابه، يعنى كسانى كه از نظر دانش و آگاهى قابل مقايسه با او نبودند،نقل كرده ‏اند،بسيار بسيار اندك است!و ما به تفصيل در آن مورد به هنگام سخن از احاديث ثقلين صحبت‏ خواهيم كرد علاوه بر آن كه بيانات ديگرى وجود دارد كه بيشتر بر منظور ما دلالت دارند از آن جمله رويدادهاى پيش از هجرت و رويدادهاى پس از هجرت است كه بيشتر آنها در پيرامون تبليغ توده ‏ها و متوجه به اجتماعاتى از مردم بوده است.

پي ‏نوشتها:

1-حاكم آن را در ج 3 ص 127 مستدرك خود نقل كرده است و ابن جرير آن را روايت كرده و صحيح شمرده است (كنز العمال ج 15 ص 13 حديث‏ شماره 378-379) و اين حديث ميان مسلمانان مشهور است.

2-المستدرك حاكم ج 3 ص 124.

3-المستدرك حاكم ج 3 ص 122.

4- ج 5 ص 297.

5-حلية الاولياء ج 1 ص 65 (فيروز آبادى نيز در فضائل الخمسة نقل كرده است) .

6-المسند ج 5 ص 26.

7-المستدرك ج 3 ص 499.