يزيد پيروزي خود را جشن گرفته، کفر خود را ظاهر مي سازد:

يزيد دستور داد سر بريده امام حسين (ع) را برايش بياورند و آن را در طشتي طلائي نهاد در حالي که زنان اهل بيت هم پشت سر او قرار داشتند. سکينه و فاطمه سرکشک مي کردند و مي کوشيدند که سر پدر را ببينند ولي يزيد سر را از آنان پنهان مي کرد که نبينند ولي همينکه چشمشان به سر بريده پدر افتاد صدا به گريه بلند کردند. سپس يزيد به مردم اذن عام داد تا همگي وارد شوند، يزيد چوب تعليمي خود را برداشت و با آن بر لب و دندان حسين مي زد و مي گفت: روزي به جاي روز بدر و اين اشعار را مي سرود: ابي قومنا أن ينصفونا فانصفت – قواضب في ايماننا تقطر الدما نغلق هماما من رجال أعزة – علينا و هم کانوا اعق و اظلما يعنيقوم ما حاضر نبودند نسبت به ما انصاف دهند ( و زير بار حکومت ما روند) ولي شمشيرهايي در کف داريم با قطرات خوني که از آن مي چکد خوب انصاف دادند و با آن جان مرداني عزيز را مي گيريم همان افراد که با ما قطع رابطه کرده نسبت به ما بس ستم روا مي داشتند) يحيي بن حکم برادر مروان که در کنار يزيد نشسته بود گفت: لهام بجنب الطف ادني قرابة – من ابن زياد العبد زي الحسب الوغل سمية امسي نسلها عدد الحصي – و ليس لال المصطفي اليوم من نسل يعني: (سري که در کنار صحراي کربلا از بدن جدا شده از نظر قرابت از ابن زياد آن برده پست و بي شرف به ما نزديکتر است، سميه آن زن بد کاره (مادر ابن زياد) نسلش به تعداد ريگهاي بيابان فزوني يابد، ولي امروزه ديگر از آل مصطفي نسلي بر جا نماند. يزيد ضربتي به سينه اش کوبيده به او گفت بي مادر خفه شو.

زينب کبري پتکي بر مغز يزيد:

اما عقيله بني هاشم زينب کبري سلام الله عليها هنگامي که سر بريده برادر را ديد چنگ انداخت و يقه پيراهن خود را دريده با صدائي سوزناک که دلها را آتش ميزد فرياد زد: اي حسين من! اي محبوب رسول خدا! اي پسر مکه و مني  ! اي پسر فاطمه زهراء بزرگ بانوي جهان! يزيد شروع به سرودن اشعار کفر آميز خود کرده مي گفت: ليت اشياخي ببدر شهدوا – جزع الخزرج من وقع الاسل لاهلوا و استهلوا فرحا – ثم قالوا يا يزيد لاتشل قد تمتلنا القوم من ساداتهم – وعد لناه ببدر فاعتدل لست من خندف ان لم انتقم – من بني احمد ما کان فعل لعبت هاشم بالملک فلا – خبرجاء ولا وحي نزل يعني:

اي کاش پدران ما که در جنگ بدر (به دست علي ) کشته شدند مي ديدند که چگونه طايفه خزرج در واقعه اسل مي نالند و به جزع و زاري افتاده اند تا هلهله شادي سر داده از خوشحالي فرياد مي زدند و مي گفتند: اي يزيد دستت درد نکند ما قهرمانان و بزرگان آنان را کشتيم و انتقام جنگ بدر را از آنان گرفتيم و کشته ها سر بسر شدند. من از خاندان خندف نيستم اگر از فرزندان محمد انتقام کارهائي را که انجام داده اند نگيرم. بني هاشم با ملک و رياست بازي مي کردند نه خبري آمده و نه اصلا وحي نازل شده است.

همچنانکه يزيد اشعار خود را با آهنگ مي خواند ناگهان ديد صداي زينب همانند پتکي بر مغزش مي نوازد و پرده گوشش را مي لرزاند و اين معنا بسي شگفت آور بود زيرا کسي نشنيده بود که احدي بتواند به يزيد پاسخ گويد زينب (ع) به پاخاست و گفت: سپاس به درگاه پروردگار جهان، درود بر رسول خدا و خاندانش سر بسر، درست فرموده است خداوندي که مي فرمايد: «سپس عاقبت آنان که کارهاي زشت انجام مي دادند آن است که آيات الهي را تکذيب کنند و آن را به باد مسخره گيرند». اي يزيد! اينکه که اقطار زمين و آفاق آسمانها را بر ما تنگ گرفته اي، و بسان اسيران در بند کشيده شده ايم به خيالت ما در پيشگاه الهي ذلتي داريم و تو در پيشگاه احديت از احترامي برخوردار هستي!؟

و اين پيروزي ظاهري که نصيبت شده است به خاطر موقعيت والائي است که در درگاه الهي داري؟ ! و از همين رو است که باد به دماغت افكنده و با حالتي شادان و خندان با گوشه چشم به اطراف مي نگري، زيرا دنيا را به کام خود ديده، کارها بروفق مرادت مي چرخد و ملک و سلطنت ما را براي خود آماده و بي مانع مي بيني. آرام! آرام! آيا فرموده خداوند بزرگ را به دست فراموشي سپرده اي که مي فرمايد: «کساني که کافر شده اند نپندارند اين مهلت که به آنان مي دهيم به سود آنان خواهد بود، ما بدان جهت به آنان مهلت مي دهيم تا بار گناهشان سنگين تر شود و براي آنان عذابي است دردناک».

اي پسر آزاد شدگان! آيا اين از عدالت است که زنان خودت را پشت پرده قرار داده اي و دختران رسول خدا (ص) را در بند اسارت کشيده اي؟! و پرده حرمت آنان را دريده صورتهايشان را باز کرده ،و دشمنان آن را شهر به شهر بکشانند، و مردم هر مذهب و فرومايگان به تماشاي آنان آمده و بيگانه و افراد پست و شريف در صورت آنان بدقت بنگرند، در حالتي که از مردانشان همراه انان سرپرستي نيستند و هيچگونه پيشتيباني و ياوري ندارند. چگونه از پسر هند جگر خوار که جگر پاکمران را به دندان جويده است مي توان انتظار ملاحظه داشت؟؟! و کسي که با کينه توزي و بغض و عداوت به ما مي نگرد چگونه از او مي توان انتظار داشت که در دشمني با اهل بيت کوتاه بيايد؟

و سپس بي آنکه احساس گناهي کرده باشي و يا آنکه به اهميت جنايتت توجه داشته باشي فرياد مي زني: لاهلوا و استهلوا فرحا – ثم قالوا: يا يزيد لاتشل يعني: (غريو شادي سر داده و خندان و فرياد کنان مي گفتن: يزيد دست مريزا!) و در حالي که با چوب دستيت به لب و دندان بزرگترين جوان اهل بهشت حسين بن علي (ع) يورش آورده اي اين اشعار را زمزمه مي کني؟! چرا اين سخنان را بر زبان نياوري با اينکه به وسيله ريختن خون فرزندان محمد (ص) و ستارگان زمين از خاندان عبدالمطلب زخم دلها را تازه کرده و ريشه ها را زده اي و اينک پدران مشرکت را صدا مي زني، خاطر جمع دار که به زودي تو نيز به آنان خواهي پيوست و آنجا آرزو خواهي نمود که اي کاش دستت شل مي شد و زبانت لال مي گشت و اين سخنان را نمي گفتي و اين کارها را نمي کردي.

پروردگارا حق ما را بگير و انتقام ما را از اين مردم که به ما ستم نموده اند بگير و غضب خويش را بر اينان که خون ما را ريختند و پشتيبانان ما را کشتند فرود آور. اي يزيد! به خداوند ندريده اي مگر پوست خويشتن را و قطعه قطعه نساخته اي مگر گوشت خودت را و به زودي با اين همه خونها که از ذريه رسول خدا (ص) ريختي و اين همه بي حرمتي که نسبت به خاندان و پاره هاي تنش نمودي تو را به پيشگاه حضرتش خواهند کشاند، روزي که خداوند پراکندگيهاي آنان را جمع کند و آنان را گرد آورد و حق آنان را باز ستاند. « خيال نکن آنها که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان از نعمتهايش بهره مند ميباشند»

خداوند براي تو خوب حاکمي است و محمد (ص) برايت خوب خصمي و جبرئيل هم پشتيبان او است و آن کسي که تو را تشويق به زشتيها کرده و تو را بر گردنهاي مسلمانان سوار کرده است به زودي سزاي خويشتن را خواهد ديد و خواهد فهميد که ستمگران بد مزدي خواهند داشت و در خواهد يافت که کدامين فرد شما جايگاهي بدتر خواهد داشت و بي يار و ياورتر خواهد شد. اگر اين مصائب مرا بر آن داشته است که با تو هم سخن کردم، اين را بدان که تو را بسيار کوچکتر از آن مي دانم و مذمت و سرزنشت بسيار خواهم کرد ولي چه کنم چشمانم پر از اشک و سينه ام شعله ور است.

آگاه باش که من در شگفتم که چگونه حزب پاکان خدا به دست حزب کافران آزاد شده کشته مي شوند اين دستهاي جنايتكار به خون ما آغشته است، و اين دهانها است که در اثر خوردن گوشتهاي ما آب از آن ترشح مي کند و آن بدنهاي پاک و مطهر است که زير دندان گرگان بيابان افتاده است و كفتارها آنان را به خاک مي کشند، اگر امروز تو ما را به غنيمت گرفته اي به زودي روزي خواهد رسيد که ما را طلبکار خواهي يافت، روزي که خودت باشي و کرده هايت و خداوندت نسبت به بندگانش ستم روا نخواهد داشت. ما را جز خدا دادرسي نيست و جز درگاهش پناهي نداريم. آنچه مي تواني مکر کن و تا قدرت داري بکوش و هر چه از دستت بر آمد انجام ده. به خدا ياد ما را از بين نخواهي برد و قرآن ما را نخواهي کشت و نسل ما را منقرض نخواهي ساخت و ننگ اين جنايت از دامنت پاک شدني نيست.

رأي تو جز خطا نيست و روزگارت چند صباحي بيش نيست و نيرويت هم خواهد گسست. روزي فرا خواهد رسيد که منادي حق ندا دهد (الالعنة الله علي الظالمين) اي لعنت بر ستمگران. سپاس خداوندي را که زندگي اولين ما را با سعادت و آمرزش الهي سپري فرمود و زندگي آخرين ما را با شهادت و رحمت خودش به پايان رساند از درگاه الهي مسئلت مي کنيم که پاداش آنان را کامل گرداند و بر اجر آنان بيفزايد، و ما را بازماندگان نيکوئي براي آنان قرار دهد که خداوند بسيار حليم و مهربان است، خداي ما را بس است و خوب پناهي است. يزيد گفت به عربي شعري بدين مضمون سرود:

(اي صدائي که خوب نوحه سرائي ميکني – چه آسان است مرگ بر نوحه خوانان) مردي مسيحي که سفير قصر روم در دربار يزيد بود بپا خاست و به يزيد گفت: در ميان ما جزيزه اي است که در آن سم الاغ عيسي وجود دارد، ما همه ساله براي زيارت اين سم از تمام شهرها حرکت مي کنيم و نذرها براي آن مي کنيم و همانگونه که شما قرآن را احترام مي کنيد ما هم از آن احترام مي کنيم. من شهادت مي دهم که شما بر باطل هستيد. يزيد از اين گفتار سخت در غضب شد، و دستور داد گردن او را بزنند مسيحي به طرف سر حسين (ع) رفت و آن را بوسيد و شهادتين بر زبان جاري ساخت.

سپس يزيد دستور داد سربريده حضرت را از مجلس بيرون برده آن را بر سر دروازه قصر آويزان کنند و مدت سه شبانه روز سر حضرت بر سر در قصر يزيد آويزان بود. هند دختر عمرو زن يزيد از اين جريان آگاه شد. در حالي که سرش برهنه بود سراسيمه و پا برهنه وارد مجلس يزيد شده فرياد زد: اي يزيد اين سر حسين است که بالاي دروازه قصر ما آويخته اي ؟! يزيد به طرف او دويد و با عباي خود او را پوشانده گفت: اي هند برايش گريه کن اين کشته بني هاشم است که ابن زياد در کشتن او شتاب کرده است.