قبل از هر چيز بايد ياداور شد كه به اذعان خلفاي بني اميه ودرج مورخين، يزيد مردي بي سياست وفاقد درايت وتدبير بوده است.وامام حسين(ع) با قيام خودشان براي اثبات حقانيت خاندان پيامبر(ص) انهم نه فقط در سال61هجري ،بلكه در تمام دوران اسلامي استفاده كردند،فلذا ما هم اكنون قوام شيعه را به محرم مي بينيم .

در حـادثـه كـربـلا، يـكـى از رسـالت‌هـاى بـازمـانـدگان حادثه، افشاگرى عليه دشمن بود و ضـربـه زدن به رژيم اموى، از طريق تبيين آنچه در كربلا گذشت. شايد يكى از دلايلى هم كـه سـبب شد امام حسين (عليه السلام) در حركت خويش از مدينه به مكّه و سپس به كربلا، زنان و كودكان را هم به همراه آورد، آن بود كه اينان در دوران اسارت، به عنوان شاهدان صحنه جنايت و مظلوميّت اهل بيت، ديده‌هاى خود را براى مردم بازگو كنند تا آن وقايع در پشت پرده ابهام نماند.

 نـقـش امـام سـجاد(عليه السلام) و حضرت زينب (سلام الله عليها) در اين ميان حائز اهميت بود. حضرت زين العابدين (عليه السلام) پس از به خاكسپارى پيكر امام حسين (عليه السلام) و شهداى كربلا، روى قبر پدر شهيدش نوشت: اينجا قـبـر حسين بن على است، آن كه او را تشنه و غريب كشتند؛ هذا قبر الحسينِ بن علىّ بن ابى طالب، الذى قـَتـَلوُه عـَطـْشانا غَريبا. (1) حضرت مى‌توانست اوصاف ديگرى براى سيدالشـهـداء بـيان كند، اما تاكيد بر اين كه او را آنگونه به شهادت رساندند، نوعى افشاگرى است. در خطبه‌اى هم كه در كوفه ايراد نمود، فرمود:

«اَنَا ابنُ مَنْ قُتِلَ صَبْرا و كفى بذلك فَخرا» (2) ؛ مـن پـسـر كـسـى هـسـتـم كـه بـه (قـتـل صـبـر) كـشـته شد و همين برايم به عنوان افتخار، بس است. (3) در صورتى كه مى‌توانست در معرفى خود و بيان افتخاراتش، اوصاف ديگرى را برشمارد. در همان نطق كه در كوفه داشت، در حضور انبوه مردم فرمود: «اى مردم، هر كس مرا مى‌شناسد كه شناخته است. هر كس مرا نمى‌شناسد، من على بن الحسين هستم، پـسـر آن كـس كه حـرمـتـش را زيـر پا نهادند و نعمت را از او سلب كردند، مالش را به غارت بردند، خـانـوداه‌اش را بـه اسـارت گـرفـتـند، من پسر كسى هستم كه بى گناه، او را كنار شطّ فرات سر بريدند.» (4)

امام در معرفى خود، بيش از آن كه به خود و اوصاف خود بپردازد، به معرّفى پدر شهيدش و ياد جنايت‌هايى كـه در مـورد عترت پيامبر شده است اشاره كرد و اين افشاگرى بر ضدّ ابن زياد و حكومت يزيد بود. در خـطـابـه پـر شـور و افـشاگرانه و بيدارگر خويش در كاخ يزيد و در حضور آن همه جمعيّت و دولتمردان سلطه يزيد و مهمانانش، پرده كتمان را كنار زد و در آن سخنرانى «انا ابن مكّة و منا، انـا ابـن زمـزم والصـفـا…»(5) اوصـاف و فـضـايـل پـدرش، جـدّش ‍ عـلى بـن ابـى طـالب، جـدّش رسول خدا، و همه خدمات و فضيلت‌هاى دودمان خود را برشمرد، تا آنجا كه صداى ضجّه و گريه هـمـه بـلنـد شد و يزيد براى جلوگيرى از رسوايى بيشتر و بيم بروز فتنه و آشوبى كه در اثـر نـطـق امـام، مـمـكـن بود پيش آيد، به مؤذّن گفت اذان بگويد تا شايد فضاى جلسه عوض شـود. امـام سجّاد، از فـرازهـاى اذان هـم در معرّفى خـود و رسـوا سـاختن يـزيـد استفـاده كرد. (6) ايـن وضـعـيّت را يزيد نيز پيش‌بينى مى‌كرد. وقتى امام سجاد(عليه السلام) درخواست كرد كه بر فراز منبر رود و او مخالفت كرد، اطرافيان گفتند كه اين جوان بيمار و اسير در حضور امير، نمى‌تواند سـخـن بـگـويـد، بگذار حرف بزند، ولى يزيد باز هم مخالف بود و مى‌گفت: اگر او به منبر رود، جز با رسوا ساختن من و آلِ ابوسفيان پايين نخواهد آمد! (7)

حضرت زين العابدين (عليه السلام) پس از به خاكسپارى پيكر امام حسين (عليه السلام) و شهداى كربلا، روى قبر پدر شهيدش نوشت: اينجا قـبـر حسين بن على است، آن كه او را تشنه و غريب كشتند؛ هذا قبر الحسينِ بن علىّ بن ابى طالب، الذى قـَتـَلوُه عـَطـْشانا غَريبا.(1)

حضرت مى‌توانست اوصاف ديگرى براى سيدالشـهـداء بـيان كند، اما تاكيد بر اين كه او را آنگونه به شهادت رساندند، نوعى افشاگرى است. امام سجاد(عليه السلام) با آن كه در طول سفر اسارت، يك كلمه هم با كسى از ماموران همراه، سخن نگفت، چون خباثت آنان را مى‌شناخت، ولى هر جا براى بيان حقايق و رسواگرى دشمن زمينه و مجالى مى‌يـافـت بـه روشـنـگـرى مـى‌پـرداخت. در بدو ورود به شام، پيرمردى كه تحت تبليغات حكومت يزيد نسبت به اسرا بدبين بود، به آن حضرت دشنام داد و گفت: «خدا را شكر كه شماها را كشت و امير را بر شما مسلّط ساخت.» حـضرت ذهن او را روشن كرد و از او سؤال كرد كه آيا آيه «مودتِ ذوى القربى» و «آيه تطهير» را خـوانـده اسـت؟

او جـواب داد: آرى، فـرمـود: مـا هـمان ذوى القربى هستيم. همان خاندانيم كه آيه تطهير درباره ما نازل شده است. پيرمرد لرزيد و شرمنده شد و خود را به پاى امام افكند و اشك ريزان مى‌گفت: “برائت مى‌جويم از كسانى كه شما را كشتند…”(8) هـنگام ورود به مدينه نيز، وقتى همه جمع شدند تا از زبان اين گزارشگر امين و صادق، آنچه را بر عترت پيامبر گذشته است بشنوند، امام سجاد(عليه السلام) پس از حمد و ثناى الهى فرمود: «اى مـردم! خـداونـد مـا را بـا مـصـيـبت‌هاى بزرگى آزمود و رخنه‌اى بزرگ در اسلام پيش آمد. ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) و عترت او را كشتند، زنان و دخترانش را به اسارت بردند، سر مطهّر او را بر فـراز نـيـزه شـهـر بـه شـهـر گـردانـدنـد، و هـيـچ لطـمـه و داغـى بـزرگتر از ايـن نـيـسـت.» (9) سخنرانى‌هاى حضرت زينب و حضرت ام كلثوم(عليهماالسلام) نيز از همين محتوا و جهت‌گيرى برخوردار بود. بيان مظلوميّت‌هاى اهل بيت، به ويژه آنچه در كربلا اتفاق افتاده است، پيوسته موجب خشم و نارضايى سـتـمـگـران اموى و عباسى و مورد تاكيد پيشوايان شيعه بود، چرا كه نقش تبيينى و افشاگرى داشـت. عـزاداري‌هـاى شـيـعـه نـيز در طول تاريخ كه به دستور امامان و بزرگان دين انجام مى‌گـرفـت، از هـمـيـن مـاهـيـّت نيز برخوردار بود.

منابع

1- حياة الامام زين العابدين(عليه السلام)، ص 166.
2- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 115.
3- براى آشنايى با (قتل صبر)، ر.ك: (فرهنگ عاشورا)، ص 353.
4- حياة الامام زين العابدين(عليه السلام)، ص 168.
5- همان، ص 175.
6- مقتل الحسين، خوارزمى، ج 2، ص 242.
7- حياة الامام زين العابدين (عليه السلام)، ص 175.
8- حياة الامام زين العابدين (عليه السلام)، ص 173.
9- همان، ص 183.