سلام
اصلا بگذار بگذریم از این مشغله های آدم بزرگ ها. از این عناوین و مراتب و مقدمات و….. من می خواهم برایت صمیمانه بنویسم، به دور از هر اصطلاح و قانونی، به دور از هر حرف غریبانه.
باور کن من هم از دنیای آدم بزرگها خسته ام. دلم سادگی کودکانه تو را می خواهد.
عزیزکم.
همه مشغله های دنیاییم را تحمل کرده ام به عشق این لحظات…که با کودک درون از خود بی خود شده ام قلمی بدست گرفته ایم و برایت دردودل می کنیم .
برای تویی که اسمت ـ حال به هر زبان دنیا که می خواهد باشد ـ آرامش است …
چند روزی است که  فقط به تو فکر میکنم… به تویی که در همه لحظاتم با همه ی نبودنت هستی! هستی و باعث می شوی، این من هم باشد!
یک تشکر خالی برای این بزرگی کافی است؟! باور کن تو برای من بزرگترین انسانی! اما بدجور دلتنگ هستم…..
دلتنگ عطر نفسهای (کودکانه ات) که شیرین اند… شیرین ترین رایحه ای که تا به حال من حس نکرده ام! اما وقتی نفسهای من هماهنگ با نفس های توست دیگر چه نیازی به استشمام عطر نفس های نجیبت! من تو را در همه خاطراتم دارم …
خط بالا را خالی گذاشتم تا فقط به هم نگاه کنیم…. تو به این آدم بزرگ خسته و من به نظر کرده ی  خداوند… به تویی که هر لبخندت سوغاتی خالصی برایم دارد…
امید و امید و امید….! بگذار از کودک درونم برایت بگویم! از این کودکی که دلش لک زده است برای بوی کاهگل و توپ پلاستیکی و آجر و هزار خاطره ای دیگر که کم کم فراموشم می شوند! کودک درونی که محدود می شود به ثانیه هائی که دستان کوچکت را در دستانم می گیرم و میان  هیاهوی کوچه ها می دویم! به دور از هر شلوغی! فقط من و تو… اما حیف… دستان تو فقط در خیالم جایشان میان دستان من است… حیف…
بگذریم!
می دانم نامه ام باید کوتاه باشد، رسمی و مختصر… اما چه کنم که دلتنگی من برای تلاءلو مهتاب درون چشمانت زیاد است آنقدر زیاد که در این نامه نمی گنجد! آن را جدا برایت پست می کنم… امشب که به ماه نگاه می کنی دلتنگی من هم کمتر می شود! مطمئنم…
دلم می خواهد همه ی ناله ام را در یک جمله برایت خلاصه کنم!
من ساده می نویسم دوستت دارم  تو با هر زبانی که دلت خواست بخوان، فرقی ندارد!

من تمام امیدم به لحضه ای است که بادستان کوچکت در قنوت یادم کنی!

 

 

 

به اشتراک بگذارید